هر کسی را عنایتی فرمود


این عنایت همه به ما بنمود

تا ببیند به نور خود خود را


چشم خود هم به روی ما بگشود

طینت ما ز خاک میخانه است


میل ما جز به می نخواهد بود

هر که آمد به خلوت دل ما


در بهشت آمد و خوشی آسود

آتش عشق سوخت عود دلم


خوش بود آتشی چنین بی دود

آینه هم ز جود پیدا شد


دل خود را هم او ز خود بربود

از سر ذوق گفته ام سخنی


به ازین گفتهٔ دگر که شنود

چون وجود است هرچه می یابم


غیر او نیست در جهان موجود

می و جام و حریف و ساقی اوست


نعمت الله این چنین فرمود